«سرباز»معجزهحضورت بودآنجا که دندان ها از سرما صدا می کردو قطرات اشک در مجاری چشم ها خود کشیو دیگر راهی به آمدنت نبود،آهپس اندام کشیده ات از در عبور کرددیگر طلوعدرخشش چشم هانظر بازیتو آمده بودیاز غلظت تاریکیزخمینفس زناناما آمدیدمت گرمکتمان می کنی عشقی را که به منتها رسانده ای سرباز؟لبت دو کبوتر قرمز زخمی !بگذار درمانت کنمدر پر پر کبوترانرها برنجکارچهارشنبه 1402/10/19ساعت 21:30 بخوانید, ...ادامه مطلب