«سرباز»
معجزه
حضورت بود
آنجا که دندان ها از سرما صدا می کرد
و قطرات اشک در مجاری چشم ها خود کشی
و دیگر راهی به آمدنت نبود،آه
پس اندام کشیده ات از در عبور کرد
دیگر طلوع
درخشش چشم ها
نظر بازی
تو آمده بودی
از غلظت تاریکی
زخمی
نفس زنان
اما آمدی
دمت گرم
کتمان می کنی عشقی را که به منتها رسانده ای سرباز؟
لبت دو کبوتر قرمز زخمی !
بگذار درمانت کنم
در پر پر کبوتران
رها برنجکار
چهارشنبه 1402/10/19
ساعت 21:30
برچسب : نویسنده : 8royahaye-raha8 بازدید : 45