بی نشان دنباله دار

ساخت وبلاگ

به نام عشق -به یاد عشق

سلام. این سپیدِ دیالوگ محور پیشکش چشمان نازنینتان.

«بی نشان دنباله دار»

شهابی بی نشانم

آسمانم زمین خورده ست

با شانه هایی سنگین در غباری صورتی

صورت ستاره ها پیدا نیست

                         -  آهای برگرد! از این طرف

آهای کهن بازیگر!

ای در خنده ها گریان

نقاب بیانداز

باز گرد

از این سوی

آن سو که می روی مسموم است...

«نمی توانم...»

آهای دختر اُدیپ!

حافظِ چشمانِ نابینا

عصای پدر بردار

کمی این سو تر از تاریکی

تک درختی است در برکه ای

کمی بیاسای...

«تاریک است...»

-آهای

منم !

منِ بی نشان

در آسمانِ شمایان

ستارگان

چنگ بزن بر ابریشم موهای بلندم

تورا به واهه ای* خواهم رساند

آهای افلاطون !

با آن دو چشم مهربان روشن

کمر ببند

چه می کنی با این همه سرگردان؟

بازشان گردان

«دشوار است»

بزرگ فرشته! که در جامه ی پاره ات پشیمانی پیداست

به کجا افتان و خیزان؟

گفته بودمت در اشتباهی

باز گرد

از این سو...

«نمی توانم...»

-آی تشنگان! گمگشتگان در غبار! موج موهایم را رها نکنید.

آی الهه ی آب!

مواجِ روشن !

از چه تاریکی؟

چه می کنی در این خشکزار غبار آلود آتشنشان؟

آتشفشان است  به آسمان رفته

هان! نسوزد دستان روشنت...

«سوختم...»

آهای کنفسیوس!

طیلسان بر دوش

دست بر ریش

مراقبشان باش در این میدان مین

موج موها را گم نکنی!

دانشمند را به مرزهای سلامت رساندم

«به سلامت»

-کهنه سرباز در باتلاق فرو رفته و از آن دخترک شهید خبری نیست

ومن

بی نشان دنباله دارم

در آسمانی پر از ستاره

آسمانم به زمین گرم خورده ست

میان آتشفشان ها

در این سمومِ صورتی

صورت ستارگان معلوم نیست

دنباله ی موهایم را رها نکنید

واهه نزدیک است

شاید باغی یا رودخانه ای که تن از غبار بشویید

در این سمومِ صورتی صورتتان معلوم نیست ...

رها برنجکار

تکمیل دوشنبه 1399.6.31

غروب 18:33

*واهه : متضاد سراب است . جایی در بیابان که حتما آبی در آن است.

رویاهای رها...
ما را در سایت رویاهای رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8royahaye-raha8 بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 10:46